ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
محبوبه وطن خواه _ شعر "تمامِ من"
بوی سیب کال می دهد
آنچه از بزرگ راه حس من عبور می کند
چهارراه آشنایی من و شما
پیش روی چشم های من
خط عابر پیاده نصب می کند
تا نگاهمان بهم رسید
درس و مدرسه تمام!
سینما تمام!
هر اداره یا مغازه ای تمام!
من که پشت خط عابر پیاده مانده ام
باورم نمی شود ولی،
مُهلتِ نگاهمان تمام...
عشقِ کالمان تمام...!
محبوبه وطن خواه
آنکه ویران شده از یار، مرا می فهمد
سرِ بی جُرم سرِ دار، مرا می فهمد
سوخت پروانه در آغوشِ گناهی سوزان
آن که می سوزد از اسرار، مرا می فهمد
تنِ من در تبِ تَردید، به تاوان، می سوخت
آن که دل داده به دلدار، مرا می فهمد
شعر در پرده ی اوهام به خود می پیچد
شهر در حسرتِ این بار، مرا می فهمد
باز... آغوشِ نگاهم به تمنّا هر شب
گریه می کرد و، دلِ زار، مرا می فهمد
تیشه بردار! تمامِ دلِ من فرهاد است
آه...! حلاج، سرِ دار، مرا می فهمد
محبوبه وطن خواه