انجمن ادبی فریاد نیکان

انجمن ادبی فریاد نیکان

شعر و ادبیات پارسی
انجمن ادبی فریاد نیکان

انجمن ادبی فریاد نیکان

شعر و ادبیات پارسی

دوختن...


دوست دارم خیاطی کنم
اما نه مثل دیروز...
اصلأ باید کوک‌های پیوست دیروز را
بشکافم.  
باید از نو الگو بکشم.
زیرا دیروز دل به شدت تنگ بود.
باید امروز را"اِوازمان" بدهم تا دل تنگ نشوم
تالحظات، تنخورم باشند
باید جا دوخت بگذارم؛
تا راهی برای برگشت باشد.

یادم باشد،اندازه‌ها را طوری دقیق بگیرم

وآنقدر زیبا بدوزم
که هر کس مرا در لباس روزگار دید
به سراغم بیاید و بگوید؛
خودت " زندگی ات" را دوخته‌ای؟



فاطمه طاووسی


خواب سیب...

فرو می رویم...

گاهی

من در گوشه ذهن

تودرگنج خیال

وهردودرپشت بخارزده ی یک رویا

چنان غرق می شویم

که یادمان می رود

به انتظارکسی نشسته ایم

وهرشب

کنار پنجره

خواب سیب می بینیم.

 

 

علیرضا کریمی


عشقم شب یلدات مبارک


نام اثر: یلدا

نویسندگان: سید رضا جوادی ؛  محسن صفری

صدا خوانی: فاطمه طاووسی ؛ زینت بیکی نژاد ؛  مهسا مولایی

تنظیم: آرتا رحیمی


دانلود فایل صوتی / دانلود کنید 

ادامه مطلب ...

بدرود آذر...

آذر انتهای پاییز است...

جایی برای وداع همیشگی با عاشقی!

درست مثل برگ درختی که خودش را

از باد و باران و خشکی و تنهایی نجات داده

تا شاید دوباره جان بگیرد!

تا شاید برخلاف همه چیز در پاییز گرما بگیرد و سبز شود!

آذر...
انتهای شبهای دلتنگی است

انتهای شبهای عاشقی...

شبی یلدا دارد که انتهای تمام شب هاست...

بلندترین شب سال که منتظر مانده

شاید برخلاف همه قاعده ها

پاییز جای خودش را به زمستان ندهد

آذری که آتش است و حالا...

باید به پای سرمای زمستان بسوزد...

محسن صفری

مسافر... _ فاطمه طاووسی

ایستاده ام  در باد

با چمدانی پُر از خاطرات کهنه

منتظر اولین قطار

با ذهنی مملو از افکار نامنظم و زجرآور

و چشمانی خسته...!

سر در گم و تنها...

من کیستم!؟

به کجا می روم!؟

چقدر کلمات مبهم در ذهنم موج می‌زند!

آسمان ابری‌ ست و ذهنِ من مشوش...

سوزِ باد، همچون صدای سوت قطار از دور می آید

نگران و چمدان به دست

به راهی دراز...

نامعلوم...

به سفری بی باز گشت...

بی انتها...

فکر  می  کنم.

من...

به کجا خواهم رفت!؟

نمی‌دانم...

 فاطمه طاووسی

خیاطی..._فاطمه طاووسی


یک عمر صدای
 لکو لک چرخ خیاطی
 آهنگ زندگی ام بود
و‌ سالهاست که لحظات خوب زیستنم را
مثل لحاف چهل تیکه ی‌ کرسی مادر بزرگ...
با آن دوخته ام...!
طوری که هیچ بشکافی نتواند بشکافد
و قیچی کرده ام  آدم های ناقواره ی زندگیم  را..
برای خوشبختی دوستانم  اِوازمان های
زیادی از جنس مهر اضافه کرده ام.
دور تا دور فرزندانم را باعشق مغزی دوزی کرده
وشالوده ی محبت را برای همه به ارمغان آورده ام.
من یک زنم...
یک خیاط...
با پنس های به جا از زندگی ام
عمرم را به بهترین
شکل تن خور خویش ساخته ام...
پس...؛ کوک پشت کوک می زنم
 تا الگویی‌...
زیبنده باشم...
  

فاطمه طاووسی

نبودی...! _ فاطمه طاووسی

آرتا فرستاد
نوشته ی زیبای: داوود قرجه لو
صداخوانی: فاطمه طاووسی
آواز: امین بانی
تنظیم و میکس: آرتا رحیمی

نبودی

نمی دانم کجا رفته بود خیالت

خالی بودم از تو

بی هیچ اراده ای دست بر قلم بردم

ولی بی تو قلم چیزی برای گفتن نداشت.

نوشتم :

وقتی که آمدی غزل بوی زندگی گرفت....

نوشتم ولی

غافل از اینکه بی تو تمام واژه ها مرده اند

و زمزمه های من هم فقیرند.

شاعری بود که جنس عشق را می شناخت

احساس را حس می کرد.

نبودنت حتی او را نا امید کرد.

بی تو تمام واژه ها بی مفهوم اند.

ای کاش برگردی

میان غزل هایم

درون دفترم

چشم به راهت هستم...

داوود قرجه لو

بعضی وقت ها...! _ فاطمه طاووسی

بعضی وقتا چقدر دلت می گیره...!

هر کاری می‌کنی که دلت 

اون حس غریب رو فراموش کنه 

به هیچ وجه نمیشه. 

به هر چی که دوست داری فکر می‌کنی ، 

زنگ  می‌زنی به بهترین دوستت 

ولی حوصله ی صحبت کردن باهاشو نداری...!

حتی چایی دم می‌کنی با هل و گلاب؛ 

اما حس خوردنش رو هم نداری...!

پا میشی کیک درست می‌کنی اما به دلت نمی چسبه

آبپاش دست می‌گیری به گلای باغچه آب میدی...

امـّـــا خیــــــر...!

دلت بـــــــاز مـیاد ســر خـونــه اولـش... 

حتی...

صدای قناری که اینقدر دوست داشتی عین مته تو مخته... 

دلت هی بهونه می‌گیره و هی غر می‌زنه.

با کوچک‌ترین ساز مخالف این دل صاب مرده می‌شکنه و 

اشکت سرازیر میشه. 

همه ی نگرانیت اینه که بهونه دستش ندی. 

خسته‌ای 

بی حوصله‌ای. 

هیچی خوشحالت نمی‌کنه!

فقط دوست داری رو تخت دراز بکشی و چشاتو ببندی 

و بدون اینکه به هیچ موضوعی فکر کنی 

فکرت بلاتکلیف باشه... 

به نظرت  اینجور وقتا اسمش چیــه؟!

وقــتـــای دلـتـنــگی؟!

دلتنگی برای کی؟!

 برای چی؟!

 به چه دلیلی؟

منکه نمی‌دونم...


فاطمه طاووسی

پی نوشت:

 "محمود درویش" میگه که:

اصعب المعارک التی ستخوضها فی حیاتک... 

تلک هی التی تدور بین عقلک الذی یعرف الحقیقة 

و قلبک الذی یرفض ان

یتقبلهاسَخت ترین نبردهایی که تو زندگیت داری  

نَبردهایی هستن که 

بین ذهنت که حَقیقت رو میدونه 

و قلبت که حاضر به پذیرشش نیست،

میچرخه...

تولدی بدون تو... _ فاطمه طاووسی

سهم من از آذر امسال
دلتنگی توست
و چشمانی خیس
که در شب تولدتت
مرا همراهی می کند...
پدر...

فاطمه طاووسی

به یاد پدر... _ فاطمه طاووسی

و باز جای خالی تو...

روی سکوی دم در خانه

مرا دلتنگ می‌کند...!

گاهی  وقتها در هوای نبودنت می‌نشینم روی سکو 

و با خیالت حرف می‌زنم

دستت را می‌گیرم 

حالت را می‌پرسم

درست مثل همان روزهایی که همانجا کنارت می‌نشستم...

چقدر چشم‌هایت حرف داشت

همان چشم‌های سبز و قشنگی که همیشه 

تصدقش می رفتم

دلم برای گرمای دستانت تنگ شده است.

وقتی که انگشت های مرا می‌فشردی 

و با هُرم نوازشگر آنها، 

با لبخندت 

حال دل مرا شور می بخشیدی

چگونه فراموش کنم روزهای خوشبختی ام را در کنار تو...!؟

مدتهاست رفته ای اما...

خاطراتت همچنان بر رویِ سکوِی دمِ خانه 

با من حرف می زند.

فاطمه طاووسی

پاییز همیشه زیبا نیست... _ فاطمه طاووسی

گاهی پنجره‌ای باز
 یادآور دلتنگی و نبودن
 آن معشوقی است که باید باشد
 تا دستان پرمهرش
 آن پرده نیمه آویزان و پاره را رفو کند
باید کسی باشد تا
 تاریکی محض این اتاق سرد را
با چشمان پرفروغش گرما بخشد
گاهی باید پاییز را
با تمام زیبایی که دارد، نپذیرفت
 من دلتنگم...
 یادت مرا در تنهایی  خودم
به مرز جنون می‌کشاند...

فاطمه طاووسی

پنجره... __ فاطمه طاووسی

آی پنجره
چرا باز مانده‌ای؟
باد پاییزی تمام خاطراتم را به هم می ریزد.
مرا در تاریکی خودم رها کن.
می‌خواهم تنها باشم...

فاطمه طاووسی

کوچه_فاطمه طاووسی

یادش بخیر

روزهای خوشی که در میان کوچه های تنگ و باریک گذشت.

کوچه هایی که باریک بودنش دلها را بیشتر به هم  نزدیک می‌کرد.

و چه باصفاتر هنگامی که

 اوایل اردیبهشت بوی نم باران و دیوارهای کاه گِلی 

هوش از سرِ هر رهگذری می ربود

و آن گل‌های کاغذی که در کوچه سرک می‌کشیدند از لب دیواربلند...

آه! که چه شب‌ها نامه های عاشقانه‌ای 

زیر نور کم سوی تیر چراغ برق خوانده و قند را در دل عشاق می سایید

و خاطرات...

آن گمشدگان کوچه پس کوچه های قدیمی که 

شیرینی لحظه لحظه های آن هرگز از یادمان فراموش نخواهد شد..

حتی در شنیدن آژیر قرمز و پناه بردن در زیرزمین خانه.

یادش بخیر...!

فاطمه طاووسی

در انتظار دلتنگی

انجمن ادبی فریاد نیکان 

موسیقی بی کلام / دانلود 

گاهی دلتنگی

شبیه دیدن عکسی قدیمی میان آلبوم خانوادگی است،

شبیه پیدا کردن نوشته‌ای غبار گرفته

از زیر فرش‌های کفِ اتاق،

چیزی مانند بوی کمرنگِ عطر

از شیشه‌ی خالی ادکلن مورد علاقه‌ات،

دیدن شاخه گلی خشک

میان صفحات کتاب قطوری که مدت‌ها بازش نکرده‌ای،

خواندن دوباره‌ی کارت پستال‌های نَم کشیده

و ملاقات اتفاقی با چهره‌ای که سال‌ها پیش همسایه‌ات بوده…

ما در گذشته‌هایمان زندگی می کنیم

و همیشه جسممان

به ناچار

به روزهای بعدی منتقل می شود.

 بابک زمانی

نشست روستای مزرعه عرب

در تاریخ 4 آذر ماه 1403  سرکار "خانم طاووسی" «مسئول انجمن فرهنگی ادبی فریاد نیکان» با  مدیر محترم آموزشگاه مقطع ابتدایی رسول جم جناب آقای "ابوالفضل نیکبخت" دیدار نمود. 

ادامه مطلب ...

سنگ گور _ سیمین بهبهانی

 

          ای رفـــتـــه ز دل ، رفـــتـــه ز بـــر ، رفـــتـــه ز خـــاطــر

          بـــــر مـــــن مـــــنـــــگــــر تــــاب نــــگــــاه تــــو نــــدارم

          بــر مــن مــنــگــر زانــکــه بــه جــز تــلــخــی انـدوه

          در خــــاطــــر از آن چــــشــــم ســــیــــاه تــــو نـــدارم  ادامه مطلب ...

اختراعاتی که جنگ جهانی اول موجب خلق آنها شد

10 وسیله کاربردی که 

در طول جنگ جهانی اول اختراع شده اند 

و

وجود خود را مدیون سختی ها و کاستی های آن زمان هستند.


زیپ

از اواسط قرن نوزدهم، آدم‌های زیادی روی ترکیب قلاب و گیره کار می‌کردند تا راهی مناسب برای جلوگیری از نفوذ سرما پیدا کنند. اما گیدئون سندباک سوئدی -آمریکایی بود که راه درست را پیدا کرد. او رئیس بخش طراحی شرکت یونیورسال فسنر شد و «وصل‌کننده بدون قلاب» را با یک سرخورنده اختراع کرد که دو سری دندانه را به هم قفل می‌کرد. ارتش آمریکا، به خصوص نیروی دریایی، آن را در طراحی یونیفرم‌ها و چکمه‌های خود به کار برد. بعد از جنگ، شهروندان نیز از آن استفاده کردند.  ادامه مطلب ...

رصدخانه ی سمرقند

رصدخانه سمرقند یادمانی از "الغ بیگ تیموری" یا "غیاث الدین جمشید کاشانی الغ بیگ" فرزند شاهرخ میرزا و نوه تیمور در سال 1393 میلادی در سلطانیه زنجان به دنیا آمد و رصد خانه معروف سمرقند از مهمترین آثار دوره ی حکومت وی بر سرزمین سمرقند می باشد.   ادامه مطلب ...

شمس الدین محمد حافظ شیرازی


شمس الدین محمد حافظ ملقب به خواجه حافظ شیرازی و مشهور به لسان الغیب از مشهورترین شعرای تاریخ ایران زمین است که تا نام ایران زنده و پا برجاست نام وی نیز جاودان خواهد بود. وی در سال 726 هـ.ق در شیراز متولد شد و در سال 791 هـ.ق نیز شیراز درگذشت.  

ادامه مطلب ...

چرایی زندگی

کسی که چرایی زندگی را یافته، ‌با هر چگونه‌ای خواهد ساخت

رؤیاهاتو از دست نده

واسه این که اگه رؤیاهات از دس برن

زندگی عین بیابون برهوتی میشه

که برفا توش یخ زده باشن

 رؤیاهاتو از دست نده

واسه این که اگه رؤیاها بمیرن

زندگی عین مرغ بریده بالی میشه

که دیگه مگه پروازو خواب ببینه

"لنگستون هیوز

ادامه مطلب ...

پند لقمان به فرزند

روزی لقمان به پسرش گفت امروز به تو 3 پند می دهم که کامروا شوی.

- اول این که سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری!

- دوم این که در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی.

- و سوم این که در بهترین کاخها و خانه های جهان زندگی کنی.

پسر لقمان گفت ای پدر ما یک خانواده بسیار فقیر هستیم چطور من می توانم این کارها را انجام دهم؟

لقمان جواب داد:

- اگر کمی دیرتر و کمتر غذا بخوری هر غذایی که می خوری طعم بهترین غذای جهان را می دهد.

- اگر بیشتر کار کنی و کمی دیرتر بخوابی در هر جا که خوابیده ای احساس می کنی بهترین خوابگاه جهان است.

- و اگر با مردم دوستی کنی، در قلب آنها جای می گیری و آن وقت بهترین خانه های جهان مال توست.

درنگی در احوالات اشرف پهلوی

اشرف، بی شک یکی از عیاش ترین زنان دربار پهلوی دوم و تا حدودی پهلوی اول بوده است که شاید رضاخان حتی در خواب هم چنین فسادهایی را برای دخترش تصور نمی کرد.

زندگی نامه اشرف سرتاسر فسادهایی است که قابل شمارش نیست. 
ادامه مطلب ...